سلام دوستای گلم....
یه معذرت بخاطر دیر به دیر آپ کردنم!
چه زبانی صادقتر و زلالتر و بی ریاتر از زبانی که کلماتش نه لفظ است و نه خط ، اشک است.
و هر عبارتش ناله ای ، ضجه ی دردی و فریاد شوقی ست.
دل من ، نمیدانی که چه سبک باری و روشنایی است در نالیدن...
ای مغرور محروم ، حتی خدایان مینالند...
حتی گرگ صحرا مینالد!
مگر غرور ها را برای آن نمیپروریم تا بر سر راه مسافری که چشم به راه آمدنش هستیم قربانی کنیم؟!
انگار فراموش کرده ای!!
شما...
ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را میشنوید! پس از این جز سکوت چیزی نخواهم گفت.
و شما...
ای چشم هایی که تنها صفحات سیاه را میخوانید! پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.
و تو...
ای کسی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم... پس از این مرا نخواهی دید!
پ.ن 1: این روزا حس و حال هیچی رو ندارم حتی اومدن به اینجا.
پ.ن 2: کارنامه ها رودادن! بد نبود
به من تکیه کن ،
من تمام هستی ام را دامنی میکنم تا تو سرت را بر آن بنهی!
تمام روحم را آغوشی میسازم تا تو در آن از هراس بیاسایی!
تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم ، دستی میکنم تا چهره و گیسویت را نوازش کند!
تمام بودن خود را زانویی میکنم تا بر آن به خواب روی!
خودم را ، تمام خودم را به تو میسپارم تا هرچه بخواهی از آن بیاشامی ، از آن برگیری ،
هرچه بخواهی از آن بسازی ، هرگونه بخواهی ، باشم!
از این لحظه مرا داشته باش!