این بار آمده ام تا بگویم
شاید در این دنیای بی انتها
و در این روزگار بی معنا
کسی هست که لحظه ای دیدارتو، تمام دنیای اوست
و لبخندت معنای زندگی اوست
پس بخند، شاید در میان نگاه هایی که تو را احاطه کرده اند،
چشمانی انتظارت را میکشند
لحظه ی دیدار نزدیک است،
با منِ دیوانه ام ، مستم...
باز میلرزد دستم، باز گویی در جهان دیگری هستم...
های! نخراشی به غفلت ،گونه ام را، تیغ!
های! نپریشی صفای زلفکم را، دست!
وآبرویم را نریزی، دل!
ای نخورده ی مست ،
لحظه ی دیدار نزدیک است...