سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این روز ها سلامت رنگ وداع گرفته است
وقتی سلام می کنی
تصویر تلخ خداحافظی در ذهنم نقش می بندد
نگاهم هم در سرمای جانسوز سلامت
منجمد می شود
دیگر سلامت سلامتی نمی آورد
که حتی اندک جان مانده در دل هم
با سلام تو از تن خارج می شود
پیشتر ها سلامت آن چنان گرم بود
که خورشید هم از گرمی اش می سوخت
که حتی گاهی زمستان از بی خانمانی
ناله می کرد
که با گرمی سلامت سردیش را کشتی
که تو خانه خرابش کردی
آن روز ها حتی خداحافظی ات هم
گرم بود
گرم و پر امید و امید دهنده

امروز اما، زمستان هم از سردی خداحافظیت سردش میشود

چون میداند ، همه میدانند ، بازگشتی درکار نیست

اما... دل من چه؟  فکر نکردی که بی تو چه به سر دلم می آید

دلخور نیستم...همیشه در چنین مواقعی همه چیز را می اندازیم گردن

"قسمت". شاید "قسمت" بود که دیگر نباشی

که دیگر دلم تنها باشد و امیدوار به یک سلام که خداحافظی سردی

درپی اش نباشد

________________________________________

میدانی....این روزهایم را با یاد تو سپری میکنم

شرمنده ام... شرمنده از اینکه چقدر دیر تو را کشف کردم و

چقدر دیر دلبسته ات شدم

حال که موقع خداحافظی ست نمیتوانم دل بکنم...

باورم کن... امروزم را به پای دیروزهای خشک و خشنم نسوزان

دیروزهایی که قدرت درک امروز را نداشتم

دیروزهایی که نگاه هایت را میدیدم و افسوس ،حسّت نمیکردم

من ، امروز ،تو را با تمام وجود حس میکنم، این چشمان گریان تاوان گذشته های بی توست

افسوس که دیر است...

خداحافظ گلم ....

  

 

 

_________________________________________

درست زمانیکه واقعا وجودت رو نیاز داشتم اومدی و گفتی باید بری...

هیچی نداشتم بگم ، میخواستم فریاد بزنم و بگم خدا... چرا؟؟؟

ولی بغض توی گلوم اجازه نمیداد که بهت بگم :

"عزیزم منو ببخش..."

این چیزیه که خیلی وقته میخوام بهت بگم و نمیتونم

انگار جرات نوشتنشو داشتم...


+ تاریخ سه شنبه 91/6/7ساعت 10:43 صبح نویسنده zeinab | نظر
دریافت ساعت فلش