مسجد کوفه ببين عزم سفر کرد على
با دلى خون ز تو هم قطع نظر کرد على
مسجد کوفه! مگر مسجد الاقصايى تو
که ز محراب تو تا عرش سفر کرد على
رفت آن شب که به مهمانى امّ کلثوم
دخترش را ز غمى سخت خبر کرد على
خبر از کشتن خود داد به تکبير و فسوس
هر زمان جانب افلاک نظر کرد على
کس چو او روزه يک ساعته هرگز نگرفت
چون که افطار به هنگام سفر کرد على
گر چه جانش سفر تير بلا بود، آخر
پيش شمشير ستم فرق سپر کرد على
ريخت بر دامن محراب ز فرق سر او
آن چه اندوخته از خون جگر کرد على
گر چه در هر نفسى بود على را معراج
غوطه در خون زد و معراج دگر کرد على